خوب اگه دیدید من نبودم 3 دلیل داره
persian blog !! ? FUck you !!!!
دلیل دوم من در هفته پیش یه مسافرت نیمه تفریحی عیادتی داشتم که اینجا براتون به ترتیب مینویسم
دلیل آخراینه که اگه میخواید بدونید چه به سر دختر عموی ما اومده این متن رو به صورت آف لاین بخونید. میخوای نظرتو بده .ولی فکر نکنم نظری داشته باشی. حالا
من روز سه شنبه از تهران به مقصد یزد حرکت کردم. اول بگم که شما قضیه ی بازار مشترک رو که شنیدید.؟ من یکی از اون مدل جدیداش ام.
مامانم تو اهواز به دنیا اومده تو اراک تحصیل کرده تو اصفهان زندگی کرده الان تو تهرانه.
بابام تو یزد به دنیا اومده تو یزد تحصیل کرده تو اصفهان زندگی کرده الان تهرانه.
منم تو اصفهان به دنیا اومدم الان تهرانم. احتمالا برای اینکه چرخه کامل بشه باید اهواز زندگی گنم!!!!
خوب برگردیم به سفرمون.
ما ساعت 4 بعد از ظهر از اینجا حرکت کرده تا بریم اونجا. از الان قسمت بندی ها شروع میشه
َ1) یه زنه ای که پرستار مامان بزرگم باشه میگفت که یازده سالش بوده شوهر کرده الان 8 تا بچه داره 6 تا نوه داره سنش هم مممممممممم 40 سالشه. باورتون میشه. من که اصلا
2)شوهر عمه ی ما نماینده گی یه سانویچ فروشی معروف تهران رو تو یزد داره. ماهم که دیگه خودتون میدونید .به خاطر اینم شده خونه ی عمه چتر میندازیم.
3) وقت شما شد. عمه گفت بگید شما ها چی میخورید. من یه هات داگ. منم همینطور. منم همینطور. من 2 تا هات داگ.هه هه
اینم مطلبی در مورد دختر عموم
اول اینکه پدر شایعه بسوزه که ما رو اینهمه دیوونه کرد. فکر میکردم الان که بینمش سر تا پا تو گچ و مجبوره ایستاده بخوابه تا یک سال هم خوب نمیشه. حالا چیزی که من دیدم چه بود..
یه تخت بلند .به دلیل اینکه نباید کمرش تکون بخوره کمرش رو به سرش فیکس کردن. یه چیزی تو ماییه های آدم فضایی ها شده. حالش هم تا چهار ماه دیگه خوب میشه. جالب اینجاست که ایشون توی زخمیها حالش از بقیه بهتر بوده. فکر کن اونا چشونه. یکیشون زبونش رو هنگام تصادف گاز زده و زبونش بریده و لان زبونش بخییه است. یکی شون فکش شکسته که دیگه اونم مشکلی داره.تا رسیدیم فرداش رفتیم سراغش حالش خوب بود فقط چون دور چشمش رو بخیه کرده بودن یکمی جا نداخته بود میگفت تمام سوراخهای پرده اتاق رو شمرده. از بس به دیوار نگاه میکرده.خوب ما هم مراسم ایینی رو اجرا کردیم و گفتیم رو زدیم و خندیدیم تا یکمی روحیش باز بشه.چی کنیم من زاتا آدم شوخی هستم.. خونه عمه که میریم دختر عمه کوچکه رفته تو کار ارگ . ما هم که زمانی این کاره بودیم. چند تا آهنگ زیبا رو زدیم و اونا هم برای من کف زدن . میگفت من 4 ماهه دارم کلاس میرم اینجوری نمیتونی بزنم. چی جورییاس. خوب دیگه چیکار کنیم دیگه. ای خدا.
نمیدونم قیافه من طنزه چیه که تا میرم اونجا همه شاد میشن.ما که بودجه نداریم نوشابه قوطیی بخوریم برا اینکه آرزو به دل نمیریم خونه عمه دو تا نوشابه تا آخر میخوریم و شب تو دستشویی میخوابیم.
من مبگم صد در صد دختر ها درس نمیخونن بلکه به قول معروف خر خونی میکنن. چرا؟
زیرا یکی از دختر های فک فامیل ما از زمانی که ما اومدیم تو یه اطاق که بی تردید میگم از حموم کوچک تره میموند و فقط میخوند و میخوند.یه روزهم که خونه ی عموم بودیم همه داشتن با هم حرف میزدن اون با برگه هاش ور میرفت و هی میخوند هی مساله حل میکرد
یه کارتون که از سعید گرفته بودم عجیب اونجا غوغا کرد. خیلی باهاش حال کردن 4 بار از روی اون رایت کردن. منم که مف خوری نمیکنم. 500 میگیرم برا سی دی 200 تومنش رو سی دی میگیرم. هه هه
شب باز خونه ی عمه تلپ میشیم عصاب شوهر عمه ما خورد شده. میگم چی شده.میگه یه ماشین دانشجو اومدن و ریختن تو و هیجا رو به هم ریختن و 100 تا ساندویچ سفارش دادن. الان هم نون نداری. منم حاظر جواب. خوب سوسیس هاشو بیارید سرخ کنیم با نون بخوریم. ای ولی یه دیس پر از سوسیس. سیب زمینی ومواد دیگه. یک حالی کردیم اونجا جاتون خالی
شوهر عمه اومد گفت بمون فردا میخوام بهت گوشت شکاری بدم. تا اینجایی که من اطلاع دارم این شهر نیمه بیابانی جنگل نداره. ولی میگه نه از توی کوه. چی؟؟؟؟ بره. هه هه هه. خوب میریم تو شهر پره. فقط اون با چاقو مرده اون با تیر.هه هه هه.خوب ما هم می مونیم که گوشت شکار بخوریم .فردا که جمعه باشه عمه میگه میخوام بریم پیست اسکی. ای خدا چرا منو هی میخندونید.هه هه هه. میگه نه فکر کردی فقط خودت میری دیزین. اینجا هم پیست داره. من هنوز باور نمیکنم. خوب به هر حالا بازم دارم میخندم.
ظهر خونه ی عمو دعمتیم. نمیدونم چرا من هی دوغ میخورم. احتمالا استعداد دارم.
به هر حالا داریم بر میگردیم هنوز به نائین نرسیدیم
ای وی. کی میرسیمیم نایین
20 دقیقه دیگه چیه
فکر کنم دوغه داره اثر میکنه. تو نائین با تمام وقار و افتخار وارد یه رستوران میشم و در حال سفارش غذا با کله میپرم تو دستشویی. مرده میره تا سفارش رو آماده کنه که من جیم فنگ میزنم و ده برو که رفتیم
الان هم ساعت 12:15 هست که من دارم این متن رو آمده میکنم.
پس فعلا.
راستی من و چندی از برو بچس گروهی رو ترتیب دادیم که اگه میخوایید بدونید که چه جوریه برید به وبلاگ.چشمگیر
۲۴ نظر:
اولللللللللللللللللللل
ايول پس حسابی خوش گذرونديا ... تنها تنها بی معرفت؟ ... از اينکه بازار مشترک هستی به قول خودت شکی نيست ... از همون اول هم معلوم بود ... از بس که هر دفعه يه کاری انجام می دی . منم يه يارو تو اصفهان می شنسم ۹ سالگی مزدوجيده الانم دست کمی از همين پرستار شما نداره .. اونم همين تيریپاس ... تازه افتخار هم می کنن . به اين شوهر عمت بگو هوای ما رو هم داشته باشه ... خيلی چاکريم . آخی دختر عموت ... بيچاره کلی تو رو تحمل کرده و نمی تونسته بزنتت ... بيچاره چه کشيده ! منم ارگ می زنم اما عشقی ... ولی با گيتار بيشتر حال می کنم ... بايد بيای درس خوندن من ببينی .... يک مثال نقض برای خرخونيه دخترا ... البته من گاهی اوقات جزو دسته ی پسرا حساب ميام مهم نی .... اسم اين سی دی چيه؟ ..... من اصلا دوغ دوست ندارم .... چه تفاهمی و در آخر اينم اضافه می کنم که ديگه خوب شد ... هر جا خواستيم با بر و بچز شهرای ديگه تلپ شيم جا داريم ... هه هه
دستم شکست از بس تایپيدم .....
تو که اومدی .پس چرا به من زنگ نزدی.گروه داره بهتر ميشه
سلام. اول که مرسی سر زدی. دومم اينکه آف همهی بلاگتو میخونم بعدا ميام کامنت می زارم. سوم اينکه ويو وبلاگت خيلی خوبه در اولين ديدار!
خوشحالم حال دختر عموت خوبه و تا ۴ ماه ديگم خوبه خوب ميشه.واسه بقيه چيزها نظر ندارم. اما خوب مامان اينا اجازه نميدن
ناقلا...چيکار به کار *دخترهای فاميل* داری؟!!!شايد اون طفلک داشته تو اطاق با موبايل حرف ميزده،با شما هم که بوده نامه هارو دسته بندی میکرده(کم پشت سر اين دخترهای مظلوم حرف در بيار و از کم محلّيشون حرصت بگيره...).
سلام خوبی؟ببخشيد چرا مطلب رو کامل نمی خونی؟من اول مطلب رو می خونم بعد نظر ميدم آقا ميلاد يادت باشه......دختر ها هر چی باشن از شما پسر ها بهترن الکی کسی رو مسخره نمی کنند...در هر حال من الان نه ايران هستم نه تورنتو....ممنون که بهم سر زدی
سلام ممنون از اینکه بهم سر زدی متنمو کامل کردم
سلام ! من يه بار يزد رفتم ! جای باحاليه !واقعا هم پيست داره . دور و برش هم که خيلی سرده ! خوش بگذره و حال کنيد . من اگر فاميلمون ساندويچی يا چلوکبابی داشت از کنارش تکون نمی خوردم ! جای من خالی !
متاسفانه من نميتونم متن خودم رو بخونيم .به همين دليل مشکلات تايپی رو هم نميفهمم.و جابجايی لغات رو. شرمنده. يه جوری بخونيد ديگه.
بابا جان من يه کم آروم تر. حد اقل يه بار متن خودتو بخون که اينهمه غلط تایپی نداشته باشه. بعضی جاها کشتم خودمو تا رمز گشايی کردم.
به به سام عليک ٬ مبارکه :) من نظر داده بودما ولی کو ؟؟؟؟؟؟؟ گفته بودم با مامان گل سو موافقم :) بازار مشترکم خوبه !! ولی زود خراب میشه :Dميگم اينقد خرس نخور هات داگتو بخور!!
ميبينم که تو دوباره احساس وجود کردی و خيلی به خودت اميد وار شدی آخه تو اصلا ميدونی روشن فکری چند تا نقطه داره ببين راستی خوشم مي آد که هنوز حرفی نشده می دونی دعوت نداری آگه ميبينی بهت ان قدر حال دادم برای اينه که بدونی با بزرگتر از خودت چه طوری صحبت کنی
سلام.از اينکه هميشه بهم سر ميزنی خيلی ممنونم.چه چرخه بلندوبالايی داری.ماشا ا... توی هر جای ايران زندگی کرديد.اميدوارم که اين دختر عمو هم خوب شه.التماس دعا.
با نظرت موافقم بيتره برم آف بخونم چون شديدا جيره بندی شده اينترنتم :)... ولی جدی جدی بازار مشترکی هاااااا! ولی اصولا يزدی هستی..
سلام.خوبی؟به نظرم بيشتر برای تفريح رفته بودی تا عيادت(خنده)خوشحالم که دختر عمت مشکل جدی پيدا نکرده.........خوش بگذره.
سلام متن قشنگی بود به من هم سر بزن بای
به به آقا ميلاد گل..چه خوب که بالاخره بلاگت درست شد!.مريضی خيلی بده ولی ايول کار خيلی خوبی کردی رفتی ديدن دختر عمت....راستی خط دوم از بالا از جنابعالی بعيدهD:يه لاکی روش بگير ;)...من هم آپ کردم دوست داشتی سر بزن
ببين به اين وبلاگ هم سر بزن تازه وارد لينک تو هم من انداختم توش.http://shadmehr.persianblog.ir
ميلاد من يه حساب سر انگشتي كه كردم توش اهواز نداشت تو احتمالا تو خاش زندگي ميكني، زن مي گيري و بچه دار ميشي!
سلام دوست خوبم مرسی که بهم سر زدی من به روز شدم اگه وقت کردی سر بزن مرسی موفق باشی
ميلاد عزيز تو به ما خيلی لطف دارX به زودX از خجالتت در میایم
وقتی ميلاد پولو سفرنامه می نويسه !! منم هات داگ حال می کنم ! ؛)
ارسال یک نظر