۱۳۸۴/۰۲/۰۵

داستان و راستان


الاغ ها و کلاغ ها


(قسمت اول)


در زمانهای گذشته  دو تا الاغ با هم زندگی میکردند


یکیشون عاقل یکشون  خل و چل


دیر زمانی بود که این دوتا الاغ عزیز با هم سفر میکردن و همدیگر رو خیلی دوست داشتند. اگه از نظر شرعی دست و پاشون بسته نبود حتما با هم ازدواج میکردن ولی حیف که  نمیشد. چون به سن قانونی نرسیده بودن. این دوتا الاغ عزیز تصمیم گرفته بودن که با هم به دنبال پدر گمشده ی الاغ عاقله بگردن.


از کوهها گذشت اند. از دریاها. بيابانها و و و..


آنها رفتند و رفتن تا که به درکه رسیدند. حال و هوای اونجا ؛ اونا رو دگرگون کرد. شب در یک هتل خوابیدند .ولی الاغ خل وچل خولبش نبرد و خواست تلویزیون ببینه


اون عاشق شبکه ی اکشن بوده و هست. الاغ خل وچل خیلی احساساتی است و نمیتونه فیلم رو تا آخر ببینه چون رومییو و ژولییت هر دو آخر فیلم میمیرند


بلاخره تصمیم میگیره بخوابه.


صبح با صدای نا حنجاره آهنگ با مزمون چه خوشگل شدی امشب.بیدار میشن


الاغ عاقل مجبور میشه که بره و یه دعوای مفصل با یارو بکنه. در همین موقع الاغ خل و چل موسیقی با ارزشی به نام لینکین پارک رو با صدای فوق بلند از توی یه بنز مدل 56 میشنوه   و عشق در او نهادینه میشه.


میره تا با صاحب ماشین صحبت کنه .


میزنه به شیشه. شیشه ماشین رو میآره پایین


در این لحظه یک دل که سهله صد دل عاشق میشه. دختری با  موهایی طلایی که از بغل گوشش پایین اومده بود و چمشهایی  سبز و کلا زیبا و چون تا حالا همچین طلایی ندیده بوده.  همونجا میگه


من میخوام از شما خواستگاری کنم


دختره میگه : مامانم گفته با الاغا حرف نزن


الاغ خل و چله میگه : مامانت غلط کرده با تو. خودت الاغی


دختره میگه : من کمربده مشکیه  کنگ فو دارم.برو وگرنه میزنم شل وپلت میکنم.  الاغ خر


الاغ خل و چل : هو گریه


الاغ عاقل سر میرسه و میگه


چی شده عزیزم چرا گریه میکنی


میگه:


من الان از این خانم خواستگاری کردم ولی بهم جواب رد دارد


در همین لحظه الاغ عاقل کیفش رو که پر از لوزم آرایش لوکس و گرون قیمت  بود  رو تو سرش میکوبونه و میگه:


 تو غلط کردی. مگه من بوق ام.این همه مدت با هم بودیم یعنی اصلا منو دوست نداری.


 میگه: چرا میخواستم اول با تو ازدواج کنم بعد ایشون بشن هبوی تو. چطوره؟


 الاغ عاقله میگه: البته این  جای بحث داره .من با این خانم خوشکله خیلی تفاهم داریم نه خانم؟


 دختره میگه:


 مامانم گفته با الاغا حرف نزن


 هر دو الاغ تصمیم میگیرن تا برن سم هاشون رو عمل کنن.ولی نگو که اشتباهی به جای  بیمارستان رفتن کشتار گاه


 منو ووگیرید. میخوان سر منو ببرن. منو میخوان جوون مرگ گنن. چرا؟ اخه چرا من؟


 در همین موقع دختره دلش به رحم میآد و به قصاب میگه:


این الاغا ماله من هستن


الاغ خل چله که دیگه نمیتونسته جلوی خودش رو بگیره. با تمام قدرت میپره بقل دختره


در همین موقع است که آره دیگه سانسور میشه


الاغ عاقله که هنوز نفهمیده بوده چی به چیه: رو به قصاب میکنه میگه: ببخشید چی شد نظرتون عوض شد.من خودم رو برای مرگ آماده کرده بودم.


قصاب میگه: جیگرتو بخورم الاغ کوچولو. دلم به حالت سوخت. راستی تو برای ازدواج کسی رو زیر سر داری. من میخوام با شما ازدواج کنم.


الاغ عاقله میگه:


من الان درس دارم. درسم که تموم شد. چشم با پدر مادرتون بیاید .ببینم چی میشه


الاغ خل وچله هنوز تو سانسوره


 


 اون روز با بدبختی وبیچارگی به پایان میرسه. الاغا تصمیم میگیرن که دور ازدواج با خودشون رو خط بکشن. الاغ عاقله با قصاب ازدواج کنه و الاغ  خل چله با دختره


ادامه دارد...


 



نتیجه:


خل و چل ها همیشه عاقل تراند


تو هیچ وقت اينکاره  نمیشی. جدی میگم


 


تذکر:


 اين داستان اصلا وابدا مال بنده نيست. پس هرچی ميخواين ميتونيد فوش بديد


 


 

۸ نظر:

مهدیه گفت...

سلام.....بی صبرانه منتظر قسمت دوم داستان هستمْْ!!!!.....شاد باشيد

مینا گفت...

سلام.اووووووووووووووووووووووووووول.

مینا گفت...

دوست جون به روزم و منتظرت.

سپیده گفت...

سلام داستانت باحال بود راستی کدوم قول رو میگی؟
بازم که غلط داری آقا میلاد گل....:پی ببخشید  متوجه منظورت نشدم با تلقین دوسم داری یا بدون تلقین؟
قرار نبود عکست رو بزاری پس چی شد؟منتظرم شاد باشی

yasmin گفت...

من نفهميدم اونی که تو ماشين بود چی بود؟بابای الاغ عاقل چی شده بود؟تو هتل اتاقاشون جدا بود؟دختر تو قصابی،دختر قصاب بود يا نه؟خيلی قشنگ بود.

قاصدک گفت...

باشه حالا دیگه بی خبر آپ کنی دیگه باهات قهرم به مقدار بسیار بسیار زیاد

golesoo گفت...

سلام،می دونم خيلی بی معرفتم...چَشم چَشم،سعی می کنم معرفت دونيم رو بدم رگلاژ.  :)

نگار گفت...

سلام میلاد عزیز.خوبی؟چرا فحش بديم؟همين که زحمت کشيدی و نوشتی خودش کليه.اگه بدم باشه ما فحش نمی ديم.اين که بد نبود........در ضمن ببخشيد که دير کردم.......