مونا جان. منم. چرا جا خوردی.
سلام.
هفته ی پیش قبل از اینکه برم مسافرت که البته اسمش دیگه مسافرت نیست چون صبح رفتم فردا ظهر آمدم. یه سر رفتم شرکت شوهر خاله جان و برای تعمیر سیستم یکی از دوستان آدرس یه شرکت رو ازاونجا گرفتم و رفتم طرف شرکت مربوطه.
در زدم .یه دفه دیم اِ. این که مونای خودمونه(بیچاره نگاه خیل مظلومی داشت)عین یه گنجشک مظلوم.
سلام کردم. گفت اینجا چیکار میکنی. نمیدونم خوشحال بود یا ناراحت شاید دلش برای اذیت و آزارام تنگ شده بود. رفتم وسیستم و تحویل دادم و آومدم.
من دوسال پیش برای کارآموزی به شرکت شوهر خالم رفتم. انجا یه دختری بود که اولش به نظرم خیلی خل و چل بود چون همش در حال آه و ناله بود سنش هم به 24 ساله ها میخورد. به هر حال من مجبور بودم پیش اون کار کنم. این مورد یه شش ماهی طول کشید تو این مدت خیلی به ما خوش گذشت دلم می خواست تعریف کنم. هم برای خودم زنده میشه هم شما بخونید و از افسردگی در بیاین
سیر صعودی تریپ ایشون رو در اول بسمه الله میگم. تا با شخصیت عجیب و نادر ایشون آشنا بشید
هفته ی اول:
مانتوی بلند مشکی -شلوار بلند مشکی - با مقنه
هفته ی دوم:
شلوار آبی تیره -مانتوی چاک دار تا زیر زانو- روسری مشکی
هفته ی سوم:
شلوار لی - همون مانتو - روسری روشن
هفته ی چهارم:
شلوار روشن به رنگ آبی- ماتتوی مشکی چاک اجالتا خیلی فجیه- روسری شالی
هفته ی پنجم:
شلوار سفید - مانتوی زرد چاک اجلتا خیلی فجیه - روسری شالی
هفته ی ششم:
همون شلوار البته به حالت گـِت مانتو تا کمر روسی دیگه دیده نمیشود (پشت گردن افتاده معمولا به حالت همون شال)
هفته ی هفتم
دیگه بیخیال . همین طوری پیش میرفت تا هفته ی یازده دوازده دیگه ......
این بیچاره همش دست و صورتش زخمی بود. نمیدونم با پسرا دعوا میکرد یا خود زنی میکرد. ولی از اینایی بود که اگه ده دقیقه باهاش حرف میزندن شیفه و عاشقش میشد(اين عاشق پسرا ميشد )
دلم براش میسوخت . خیلی آدم ساده ای بود. دلش می خواست به روز باشه ولی نمیدونست چه طوری. همه ی بچه های شرکت سر به سرش میگذاشتن. یکی از دلایلی که اخراج شد این بود که با همه زود دختر خاله میشد
یه جورایی عذاب وجدان گرفتم وقتی تو شرکت جدید دیدمش. آخه خیلی آذیتش کردیم.
براتون یکی یکی میگم/ البته نمیخوام ناراحتش کنم فقط میخوام بودنید چه بلایی سرش آوردیم که الان عذاب وجدان گرفتم
تابستون بود که برامون یه برنامه ی فوری اومد که 100 تا سیستم رو توی کمتر از یه ماه باید ببندیم البته تعریف نباشه ولی من به تنهایی روزی 30 تا رو میبستم. یعنی یه هفته ای تموم میشد. به هر حال قرار شد من و دو نفر دیگه این کار رو بکنیم. یکی بود که خیلی دلش میخواست خودی نشون بده ولی نمیتونست. بد تر از زنا و دخترا هر سیستم رو توی 4 ساعت می بست. خیلی آدم باحالی بود. این مونای ما از اين آقا خیلی بدش می آمد. یه روز تصمیم گرفتیم که مونا رو اذیت کنیم رفتیم با منشی های شرکت هماهنگ کردیم و یه ماکارونی برای ناهار درست کردیم. آوردیم تو اتاق کار خودمون و همه دور هم جمع شدیم. یه دفه سر صحبت باز شد که و گفت:
خانم شما چند سالتونه:
یه لحظه جا خورد .انگار تو دلش میگفت به تو چه .تو چیکاره ای اصلا.
بعد سریع بحث رو عوض کرد و گفت: ناهار خیلی خوشمزه ایه دست پخت شماست. هنوز حرفش تموم نشده بود که منشی شرکت اومد تو اتاق و در رو نیمه باز کرد و از لای در کلش رو کرد تو و گفت: خوشمزه است؟ بازم هست اگه خواسته باشید. داشتم تو دلم قهقه میزدم.
دوباره شروع کرد: اشکال نداره . سری بعد دست پخت شما رو میخوریم.
بعد از ناهار میفهمیدم که بغض داره . ولی دلیلش رو نفهمیدم .منم کاسه ی داغنر از آش اودم و خودم رو انداختم وسط و گفتم: خانم چی شده اگه از دستش ناراحت شدید بگید تا برم بزنمش و آدمش کنم . یه نگاه بهم کرد و سرش رو گذاشت رو میز
من رفتم بیرون بعد از یه ساعت دیدم یه صدایی میآد. از تو سالن اومدم تو اتاق خودمون دبدم خوابیده داره قر قر میکنه. نمیدونم شایدم داشت گریه میکرد. چون خیلی نا مفهوم بود. به هر حال یکم دلداریش دادم چون من رو بشتر ازهمه میشناخت .براش به کلیپ درست کرده بودم که خیلی باهاش حال کرده بود. من اصلا دلم نمیخوست خودم رو بیش از حد بهش نزدیک کنم. یعنی اینطوری راحت تر بودم. بچه ها خیلی اذیتش میکردن.
بعد که از اونجا رفت من خیلی گشتم که پیداش کنم. که یه دفه هفته ی پیش پیداش کردم. .خیال دارم این هفته هم برم یه سری بهش بزنم و حلالیت بطلبم. خیلی آدمه ساده ایه . منم یه جورایی بی جنبه
۵ نظر:
اقايون چقدر به لباس بوشيدن خانوما دقت ميکنن...مگه نه؟!
ااا حالم گرفته شد ميلاد!..حتما برو ازش حلاليت بطلب.
سلام.ممنون که نظرت را نوشتی:) ولی از کجا می دونی که من پر توقع هستم؟مگر چند بار منو ديدی که فهميدی پر توقع هستم؟؟؟؟شاد باشی
درود /خوب يه خاطره بود /ولی من دلم ميخواست بتونم به اين موضوع از ديد روانشناسی جامعه ای برخورد کنم/ يعنی اين موضوع را کالبد شکافی کنم/به هر حال منتظر دوشته های ديگت هستم/موفق باشی /بدرود
خداييش صفحه که بالا اومد اول شک کردم که اين همون بلاگه؟ آدرس اشتباه زدم؟ بعد ديدم نه٬ بالاش نوشته Slow Motion . نوشتنتم عوض شده. خوش ميگذره؟
ارسال یک نظر