خیلی اتفاقات بزرگ ، خیلی ساده و کوچیک شروع میشه و شاید اتفاقهای کوچیک قبلا بسیار بزرگ بوده!
خیلی چیزا هست تو زندگی که بدستش آوردیم ، اگه بهش نگاه کنیم میفهمم این مورد توش واقعا مشخصه.
اگر هایی که اگه نبود شاید اون داشته ها هم نبود.
خودم رو میگم. یه نمونه ی خیلی ساده و عجیب. البته خیلی ساده هم نیست چون هنوز هم واسه خودم جای بحث داره.
اگرهایی هست توی این حرف من که با حذف هرکدومش آینده اینطوری نبود. منظورم بیشتر واسه ی اونه!
همش از اگر شروع شد...
اگر من اون روز از کوچه پایینی خلاف روزهای دیگه نمیرفتم.
اگه گوشیم رو اون موقع از جیبم در نمی آوردم.
اگه اون 3 نفر این ور خیابون و طرف من نبودن.
اگه نمیریختن سرم و گوشیم رو ازم نمیگرفتن و چاقو نمیخوردم.
اگه من با اشک و اه اعصابم از دزدین گوشی جدیدم خورد نمیشد.
اگه با هزارتا منت نمیرفتم که گوشی بخرم.
اگه نمیرفتم علائدین و همون گوشی رو نمیخریدم
اگه اینقدر باهاش حال نمیکردم که همه جا جار بزنم مثله این عقده ای ها
اگر بخاطر زوق زیادی گوشی جدیدم توی جی اس ام آی دی نمیساختم که مثلا به بقیه کمک کنم.
اگر نمیرفتم در مورد گوشی نظر بدم.
اگر اون نمی اومد سوال کنه و مشکلش رو بگه.
اگه من جوابش رو نمیدادم.
اگه آی دی من برابر با ایمیل من نبود.
اگه اون بهم ایمیل نمیزد که بگه مشکلش چیه.
اگه من با تمام مشغله ی کاریم جوابش رو نمیدادم.
اگه ایمیلها و سوالاتش رو زود جواب نمیدادم.
اگه اون نمی اومد و در مورد مشکلاتش به صورت کاملا جداگانی ای حرف بزنه.
اگه یه روز اون کار مسخره رو نمیکرد که شمارش رو توی ایمیلم بگذاره.
اگه من جسارت نداشتم که بهش زنگ بزنم.
اگه اون همون اول بهم اعتماد نمیکرد.
اگه من واسه دیدنش بعد از 1 هفته بهونه درست میکردم و نمیرفتم.
اگه با دیدنش از تیپ و قیافش و رفتارش و جسارتش تعریف نمیکردم.
اگه اون هر روز بیشتر به من اعتماد نمیکرد که یه روز اون جمله ی عجیب رو بهم بگه بعد از 2 ماه.
اگر من بجای این همه اتفاق بهش حقیقت رو نمیگفتم و همون اول میگفتم.
شاید من باعث نمیشدم که اون توی زندگیش شکست رو تجربه کنه.
تجربه که نه. چون با اون سنش حتما اتفاقات زیادی واسش افتاده.
ولی فقط اگر من یه بار به خودم اجازه میدادم میگفتم نه ؛
هیچ اتفاقی تا الان نمی افتاد و بجای نشستن توی یه کلبه ی جنگلی توی یه ده کوره واسه ی آرامش روحش بخاطر آشفتگی زهنش ، الان داشت مثل آدم زندگی میکرد.
چیکار میشه کرد.
هرچی میکشیم از دست این اگر هاست. که اگر نمیشد چی میشد. اگر میشد چی میشد.
۴ نظر:
بعد به من می گی انقدر نگو " نه " !
آره واقعا
اگه بخوای داستان این اگرها رو بگی یه طومارم کمه
هرچی می کشیم از این اگرهاست
راستی آهنگ وبلاگمو نمی دونم چرا نتونستی گوش کنی
با فایر فاکس وبمو باز کردی؟
وای با خوندن نوشته ات ، یه چیزی عین این تو زندگی خودم برام مرور شد ... اگه ... باعث شدی اهی عمیق عمیق از ته دل بکشم ...
ارسال یک نظر