۱۳۸۹/۰۳/۲۶

پایین تر ...

 


خیلی وقتها احساس کردی که تفکراتت چقدر میتونه عمیــــــــــــــــــــق باشه .شاید هم احساس کنی میتونی آدم خاصی باشی ولی فقط یک احساس میتونه باشه!
چقدر زیباست که یک نفر این همه احساس رو از اطرافش بدست بیاره!


چقدر خوبه که یک انسان افسرده و ناراحت فقط بدلیل جلب توجه کردن پیش افراد غریبه و آشنا دچار نوعی اعتماد به نفس کاذب بشه و به این روش  بتونه نیازهاش رو برطرف کنه و شاید بخاطر همین حس کاذب خیلی از بهترین داشته هاش رو هم نابود کنه!
خیلی بده!
شاید هم خوبه!



وقتی این داشته های کاذب  تموم میشه و تو میمونی و  یه مشت آدم امیدوار به تو و تو موندی و یه مشت آدم که هرکدومشون تورو به یک اندازه میبینن!


حالاست که تصورات تو از یک اعتماد به نفس قوی تبدیل به نوعی نگرانی ازآینده میشه!



پس سعی میکنی آدمهای دورت رو با یک حرکت بچه گانه خیلی راحت از خودت دور کنی! و این میشه اول ترس برای تو از احساس خیانت یا حقارت!
اینکه تو الان به وسیله یه مشت آدم که الان دوستت هستن  رسیدی به چیزی که میخواستی و الان دیگه به اون انسانها که شاید تو ذره ای بهشون فکر نمیکردی و فقط لذت از جلب توجه اونها بهت قدرت میداد تقریبا میشه گفت متنفر شدی!
خوب!


الان فکر میکنی چه تفکراتی از خودت توی ذهن بعضها قرار میدی؟ جز هرزگی؟ جز خودخواهی و غرور؟


جز اینکه همه رو به عنوان یه وسیله برای رسیدن به خواسته هات اسفاده کردی و همه جا گفتی من واقعا با هیچ کس هیچ ارتباطی ندارم؟



مهم نیست!
مهم اینه که انسان ها خیلی حقیر شدن و همین حقارت رو مطمعن هستم روزی بهش میرسی! وقتی که با تمام این اعتماد ها روزی کاری باهات میشه که احساس میکنی چقدر باعث سرشستگی شخصیت پر عضمتت شده. حالا یا شرعی یا غیر شرعی!!!


متاسفانه بعضی ها تفکرات بچه گانه رو با رفتارهای بزرگانه قاطی میکنن . مطمعنا این موجودات همون بهتر که....


بله دیگه!! جاش نیست بگم! ولی بهتره با تمام اعتماد به نفس روز افزون  بهتره  دنیا رو از این پایین تر نگاه کنم! کمی پایین تر...


کمی پایین تر از چشم های سیاهمون...


 

۱ نظر:

AC گفت...

هرزگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟‌؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟