احساس پسرانه ام گل کرد!!!!
نه...
نه...
خوشم میاد.
پس چرا فکر میکردم خوشم نمیاد؟ ((میلاد خر نشو...))
چون حتما به اون صورت ندیده بودم! اونقدر شفاف و ساده ندیده بودم!!
بیچاره مجبور بود شاید! (( باز خر شدی؟؟؟ ))
گرم بود هوا خیلی و گرما خیلی نامرد است.
مثل کسی که در یک چهار دیواری گیر کرده ، نه میتونست از چشمان من فرار کنه نه گویا میخواست!!
بهر دلیلی چشمان من دیدش را کج کرد که آن بیچاره نگران نشود.
بهر دلیلی چشمان من دیدش را کج کرد که آن بیچاره نگران نشود.
اتفاقا من مجبور بودم وارد خانه ای بشم که بیست قدم با اون فاصله داشت!
توی دلم میگفتم: خوب بنده خدا مگه مجبوری این شکلی بیای بیرون که نگران باشی کسی نگاهت کنه!؟ اگه واقعا دلت نمیخواد و نگرانی برو تو. منم فقط از جنبه ی تعجب نگاهت کردم. همین و بس.
توی دلم میگفتم: خوب بنده خدا مگه مجبوری این شکلی بیای بیرون که نگران باشی کسی نگاهت کنه!؟ اگه واقعا دلت نمیخواد و نگرانی برو تو. منم فقط از جنبه ی تعجب نگاهت کردم. همین و بس.
راستش رو بخوای پوشیدن یک لباس که منو یاد ورزش کارهای زن دو صد متر مینداخت به تنهایی مورد نداره ولی تو خیابون موضوع فرق میکنه!!!!
.
وقتی وارد خونه شدم سرم رو زدم تو دیوار.
با خودم گفتم : میلاد لعنت به تو!!!
میدونی چرا؟
چون احساس میکنم همین بود....
همین است....
ندیدن هر چیزی دلیل بر بد بودنش نیست.
نداشتن هر چیزی دلیل بر نخواستنش نیست.
عادت به هر چیزی دلیل بر غلط بودنش نیست.
اون دختر بیچاره بعد از 17 سال به ایران اومده بود و طبق عادت رفتار میکرد. این من بودم که برام جای تعجب داشت!
من عجیب بودم نه اون!!!!!!!!!!
زندگی در مملکت فیلتر شده ی ما چیزی حکم طلا را دارد که برای اون مثل خوردن کورن فلکس روزانه است...
عجیبی ندارد!!!
روز موعود نزدیک است...
۳ نظر:
عجب!
یه کمشو فهمیدم یه کمشو نه !!
ارسال یک نظر