۱۳۸۹/۰۴/۱۴

داستانک های من ( انتقام از خود) Part 1


سکانس چهارم
زن روی صندلی کناره ی دیوار و دقیقا زیر تابلوی معروف la ronda di note نشسته بود و مشغول خوردن نوشیندی گرم خودش بود فکر میکرد که چقدر پراکندگی رنگهای تیره درون قهوه به احساست او نزدیک است!
مردی وارد شد و رو به روی زن نشست و سعی کرد زن را به حرف بکشد
: سلام! شما دیروز هم اینجا آمده بودین! ولی اصلا متوجه نگاه های من نشدید! من شمارو خیلی اینجا میبینم! بخاطر نزدیکی محل کارم به اینجا من وقت نهار به اینجا میام تا یا چیزی بخورم یا یه نوشیدنی گرمی برای روزهایی که میخوام رژیم بگیرم. آخه نمیشه هیچی نخورم .

:سلام. ببخشید من متوجه نبودم.عیب نداره. هرکاری دوست دارین بکنین!
و مرد همچنان با حرفای تند و زیادش زن رو متوجه خود کرد

سکانس پنجم
دیگر خوردن یک نوشیده در ساعت 10 صبح در یک کافه در یک خیابان شلوغ کار هرروزش بود! و مرد هم هر روز با حرفایش توجه زن را به خودش جلب میکرد
تا زن تصمیمی گرفت وگفت:
: تو مقصودت ارتباطه؟ تو میخوای ما به هم نزدیک بشیم؟
: چرا که نه؟ من دوست دارم آدمهای دور و برم رو بشنام
: آخ میدونی چیه؟ مردها شناخت رو فقط توی سکس میبینن. ولی من توی پول و قدرت میبینم!
: خوب اونم مهمه . من هم پول دارم هم قدرت! ولی ارتباط من بیشتر برای شناخته!
:دوست داری کمکم کنی؟ اگه میخوای بیشتر منو بشناسی
:آره چرا که نه؟ فقط اینجا نمیشه! باید تورو به یه نوشیدنی دعوت کنم! فردا همین موقع!

سکانس ششم
فردا شد و قرار مرد با زن توی همون کافه و زن را دعوت به نوشیندی کرد
: خوب بگو حالا مشکلت چیه!
: من و همسرم با عشق با هم ازدواج کردیم ولی حالا دچار مشکلاتی شدیم! اون دیگه از من خوشش نمیاد و با زنهای هرزه میگرده. خیلی گستاخ شده و منم خیلی نرم برخورد میکنم!
: تو که خوبی. زیبایی. قدرت و اعتماد داری. حتما خیلی احمقه که این همه خوبی رو ول کرده!
: اونش مهم نیست. مهم اینه که میخوام یه کاری بکنم!
: انتقام؟ پس هنوز دوستش داری . چیکار میخوای بکنی؟
: معلومه. من هنوز دوستش دارم ولی دوست دارم انتقال خودخواهیاش رو بگیرم!
:خوب بهم بگو چیکار کنم!

در پست بعدی ادامه ی داستان رو مینویسم.

۵ نظر:

زهره گفت...

سلام
تا اینجاش که جالب بود
منتظر ادامه ش می مونم

زهره گفت...

ااااااااا
من الان رفتم اون وبلاگتو دیدم
اما هر کاری می کنم نمی تونم کامنت بذارم

هشیوار گفت...

سلام
چطوری نظرات رو از اون وبلاگ منتقل کردی؟ با اون افزونه فایرفاکس یا یک راه دیگه؟ اگه راه دیگری هست به منم بگید. من هر کاری میکنم نتونستم افزونه فایرفاکس رو دانلود کنم

مهدیه گفت...

سلام
داستان تخیلیه یا واقعی؟
یکم توصیفاش کمه ، یعنی راجع به " زن " مثلا خواننده فقط میدونه یه زن و دیگر هیج !
یا موقعیت ها و حالت ها رو یکم با حوصله بیشتر و با جزییات توصیف کن تا یه داستان حسابی ازش دربیاد.
درون مایش میخواد جی باشه؟
بگو جقد سوال کردی خب بخون ببین دیگه!

مهدیه گفت...

به روزم مرد تنها