مارها قورباغه ها را مي خوردند و قورباغه ها غمگين بودند
قورباغه ها به لك لك ها شكايت كردند
لك لك ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند
لك لك ها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغه ها
قورباغه ها دچار اختلاف ديدگاه شدند
عده اي از آنها با لك لك ها كنار آمدند و عده اي ديگر خواهان باز گشت مارها شدند
مارها باز گشتند و همپاي لك لك ها شروع به خوردن قورباغه ها كردند
حالا ديگر قورباغه ها متقاعد شده اند كه براي خورده شدن به دنيا مي آيند
تنها يك مشكل براي آنها حل نشده باقي مانده است
اينكه نمي دانند توسط دوستانشان خورده مي شوند يا دشمنانشان
۳ نظر:
سلام
خوبی؟
یاد این بیت افتادم:
من از بیگانگان هرگز ننالم
که ما من هرچه کرد آن آشنا کرد
آدم اگه از دشمنش بخوره انقدر دلش نمی سوزه که از دوستاش می سوزه
سلام خیلی قشنگ بود لذت بردم(:)
سلام
مگه لک لک مار میخوره؟
جدا هم وضع ما شده عین قورباغه ها
فقط قورباغه ای که سرشو مثله کبک کرده تو برف !
ارسال یک نظر