ميتوان احساس كرد درون را و خوب بودن را
و ميتوان احساس كرد خوب بودن را در درون
و ميتوان بد بود و خوب شد
و ميتوان خوب بود و بد شد.
ميتوان در كمال باور داشتن به بودن ، در بهترين بخش زندگي اش ناگهان بدترين شد.
و ميتوان در بدترين نقش خود در زندگي ناگهان بهترين شد
هميشه احساس تفاوت ها احساس ميشود
ولي تعادل ها احساس نميشود
احساس ميشود زيبايي بودنش و تا چشم بر هم ميزني نبودنش احساس ميشود
احساس ميشود نبودنش و با آمدنش حس بودنش احساس ميشود
ولي تعادل احساس نميشود
احساس نميشود خنده ها و گريه ها بعد از نبودنش
احساس نميشود زيبايي ها و زندگي ها قبل از بودنش
و با رفتنش همه چيز هم شايد ميرود
و با آمدنش شايد همه آنچه كه بود تغيير ميكند
ولي هيچ وقت به حد برابر نميرسد
يا ميرود و ميآيي
يا ميايي و ميرود
بهترين كار باور حسي است كه به زبان نمي آوريم
و به زبان آوردن حسي كه باورش ميكنيم
من باورش ميكردم
به زبان نياوردم
تو باورش كن
و به زبان بياور
ولي اين را بدان
كه هر دو پاياني مثل هم دارند
هيچ وقت حسي كه داري را باور نميكني
و هميشه به دنبال موضوعي هستي كه هنوز اتفاق نيفتاده
پس اميد است برسد روز رستگاري!!!
۶ نظر:
سلام متنتو با تمام وجودم احساس کردم، کلمه به کلمه اش رو
خیلی خوب بود ، حرفایی بود که آدم نمیدونه چجوری بگشون ، اما تو خوب گفتی ...
سلام خوبی. چه چیزایی نوشتی همشون یه جور تناقض جالب بودن. ولی درست هم بودن. همهی ما این حوری هستیم خوبیم و بی دلیل بد می شیم. بدیم و بی دلیل خوب می شیم. هیچ کس تعادل نداره. یا بیش از حد عاشقیم یا بیش از حد منزجر. فکر کنم اگه غروری تو کار نباشه میشه یه چیزایی رو درستش کرد.
سلام
خوبی؟
خیلی عالی بود
واقعا اینهایی رو که گفتی به شدت و مخصوصا این روزها حس می کنم
پست قبلت رو هم خیلی دوست داشتم و از ته دل می خواستم که چنین چیزی واقعا بود
اما حیف........
کاش می شد بعضی چیزها رو فراموش کرد
برای همیشه.........
ما هميشه بين خوب بودن و بد بودن معلقيم،درست مثل يك پر تو هوا...و اين فقط يه دليل داره اونم اينكه هيچ خوب و بدي وجود نداره...
"بهترين كار باور حسي است كه به زبان نمي آوريم"شايد مشكل اينه كه از گفتن باورهامون ميترسيم...ميترسيم كه اون يه باور رو هم از دست بديم...
خيلي وقته نيستي،اينجا حسابي خاك گرفته!
سلام.خوبی؟کجایییییییییی؟چرا آپ نمی کنی؟؟؟؟؟؟؟؟
ارسال یک نظر